چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۲:۱۴ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

منع تغییر کاربری و تفکیک اراضی کشاورزی و باغی

نوشته ی محمد مهدی حسنی

یادآوری:

مقاله و تحقیق حاضر، به همکاران سابق خود و کارشناسان فعلی خدوم و دانشمند اداره حقوقی سازمان جهاد کشاورزی خراسان رضوی، تقدیم می شود. که تعصب به آب و زمین سبز را با آنان، و در کنارشان فرا گرفتم.

بودم آن روز در این میکده از دردکشان

که نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان

مقاله:

پس بگوید آفتاب ای نار شید چون که من غایب شوم آید پدید

سبزه ها گویند ما سبز ازخودیم شاد و خندانیم و ما عالی قدیم

نطق آب و نطق خاک و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل ( مولوی )

دو موضوع : " منع تغییر کاربری " و همچنین " ممنوعیت تفکیک کمتر از حد نصاب " اراضی کشاورزی و باغات، دو مقوله علی حده، لیکن در راستای اجرای یک سیاست، وآن : حفظ زمین های کشاورزی است. در ویکی ‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد، " حفظ کاربری اراضی " ، جلوگیری از تغییر نحوه استفاده از زمین های خاص توسط مالکان یا متصرفین آن، در صورتی که تغییر کاربری آنها آثار منفی طبیعی، اقتصادی، سیاسی، علمی یا فرهنگی به دنبال داشته باشد؛ معنی شده است. و اراضی کشاورزی، املاکی دانسته شده، که عملیات زراعت، باغداری یا تاک داری (Agriculture, Horticulture, Viticulture) به صورت تقریباً مداوم، بروی آنها انجام می گیرد. و یا به دلیل شرایط ویژه، این اراضی برای امر کشاورزی استعداد فراوانی دارند. و همچنین مهمترین اثر منفی اقتصادی كوچك تر شدن اراضی، بحث افزایش غیر منطقی هزینه تولید در واحد سطح است. بطوری كه در کشور ما ۸۴ درصد بهره برداران كشاورزی، حدود ۲‎/۴ هكتار زمین در اختیار دارند. این امر باعث شده كشاورزان به دلیل عدم صرفه استفاده از ماشین آلات به سمت استفاده از نیروی انسانی گرایش پیدا كنند و در واقع اراضی به مصارف غیر زراعی تغییر یابند. و كشاورزان سعی كنند علاوه بر تولید، به فكر تأمین هزینه خانوار خود هم باشند، كه این امر نتایج زیانباری را برای بخش كشاورزی ایران به دنبال داشته و دارد .*1

لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید

چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۱:۵۴ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

تشخیص ارزش و تاثیر گواهی

نوشته : محمد مهدی حسنی

آلت شاهد، زبان و چشم تیز

که ز شب خیزش ندارد سرگریز

گر هزاران مدعی سر بر زند

گوش قاضی جانب شاهد کند

قاضیان را در حکومت این فن است

شاهد ایشان را، دو چشم روشن است

گفت شاهد زان بجای دیده است

کاو به دیده بی غرض سر دیده است

مدعی دیده ست اما با غرض

پرده باشد دیده دل را غرض

حق همی خواهد که تو زاهد شوی

تا غرض بگذاری و شاهد شوی *1

در یک پرونده حقوقی مطالبه وجه، اینجانب وکیل معاضدتی محکوم علیه بودم. با توجه به عدم تمکن مالی موکل، دادخواست اعسار از پرداخت هزینه فرجام خواهی، تقدیم گردید و شهود لازم تعرفه شدند. در روز جلسه رسیدگی، هرچند اظهارات شهود، خلاصه، و کلی، مشتمل بر دو یا سه سطر بود. لیکن چون جملگی، بی چیز و معیل بودن مدعی اعسار ، و بیکاری وی را تائید نمودند، و همچنین بیان داشتند، که وی تحت کمک های مالی پدر و برادرش روزگار می گذراند، و قادر به پرداخت مبلغ بیست میلیون ریال، هزینه دادرسی نیست؛ شهادتشان، ظاهراً بی ایراد و عیب می نمود، با توجه بعدم طرح سوال دیگر از ناحیه طرف یا دادرس، تصور اینجانب، منطقاً این بود، که طرف دلیلی خلاف آن ندارد؛ و بلحاظ دادگاه محترم نیز شهادت داده شده، - در کیفیت مطروحه، قابل قبول است. پس از مدتی اینجانب، در ناباوری با صدور دادنامه، علیه موکل و له طرف، مواجه گردیدم. در قسمت حاکمه رای، تنها استدلال محکمه محترم چنین بود :

لطفاً برای خواندن بقیه به ادامه مطلب بروید

چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۱:۴۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

مباحثی از حقوق ثبت 1

کلیات ( مقدمه و تقسیم بحث )

نوشته ی محمد مهدی حسنی

می خواهیم در سلسله یاداشتهایی موسوم به " مباحثی از حقوق ثبت "، ابتدا اموال غیر منقول را از دیدگاه حقوق ثبت، تقسیم کنیم . تا با استفاده از تقسیم بندی مذکور، مقررات حاکم بر تثبیت مالکیت و حقوق مربوط به هر گروه از این اموال، و نیز قوانین حاکم بر نقل و انتقال آنها را، بررسی و کنکاش کنیم. با توجه به عنوان اصلی بحث، و مطالب ومقالاتی، که در این مورد بعداً ترقیم می شود، قبلاً بیان نکاتی را به شرح ذیل ضروری میداند :

اولاً : عنوان بحث، حاکی از این است که از میان شاخه های علم حقوق، آنچه مطمح نظر ماست ، طرح مسائلی از حقوق ثبت اسناد و املاک میباشد.

ثانیاً – کوشش می نمائیم، تا اموال غیر منقول، با توجه به ویژگی ها و مقررات خاص حاکم بر آنها، تقسیم شود؛ تا امکان دستیابی به مقررات مربوط به تثبیت مالکیت و تشریفات نقل و انتقال هر گروه، به آسانی میسر شود .

ثالثاً - تلاش خواهیم کرد، تا از طرح مباحث تکراری، که سابقه طرح در کتب و مقالات منتشره حقوق ثبت دارد، حتی الامکان خودداری کنیم. و بزبان آمده و نوشته ها، تر و تازه باشد .

رابعاً - با توجه به مبتلا به بودن مباحث، و تازگی آن - که غالباً مسبوق بطرح نیست - اهتمام می ورزیم، تا از طرح مباحث نظری و علمی صرف، احتراز جوئیم. تا استفاده آن، برای کلیه دست اندکاران امور حقوقی و قضائی و ثبتی میسر شود. و به اصطلاح جنبه " کاربردی " یابد .

خامساً : توجهاً به مراتب پیش گفته و همچنین با توجه به خلاء و ابهام و تناقضات و پراکندگی موجود در قوانین، و تعجیل در نوشتن، و لزوم جمع بندی سریع مباحث، بضاعت اندک علمی راقم، عدم آشنائی وی با زبانهای غیر ملی، فقدان منابع مطالعاتی و مورد نیاز و غیره، اذعان میدارم که در نیل به هدف – آنطور که باید و شاید – موفق نبوده ، و نقایص و کاستی های بسیاری د رکار پیش رو، بچشم میخورد که انشاا... مورد اغماض اهل علم وعمل قرار گیرد .

تقسیم بندی و ذکر مطالب آتی :

یکم - به اعتبار وضعیت جریان ثبتی اموال غیر منقول، آنها به چهار دسته ذیل تقسیم می شود: 1 – مجهول ( مجهول المالک ثبتی ) 2 - از قلم افتاده ( بدون شماره ) 3 - جاری ( جریانی ) 4 - ثبت شده، سپس در مورد هر دسته، تعاریف، مختصات، تشریفات نقل و انتقال، و نحوه تثبیت مالکیت افراد نسبت به آن ها و نیزمقررات حاکم بر هر گروه را بررسی خواهیم کرد .

دوم - به لحاظ پایان عملیات مقدماتی ثبت، و ثبت اموال غیر منقول در دفاتر مخصوص، آنها به دو دسته تقسیم می شود : 1 - اموالی که ثبت دفتر املاک می شود. 2 - اموالی که ثبت دفتر قنوات می شود . سپس د رارتباط با اموال اخیر، که جای آن در میان مباحث مذکور در کتب حقوق ثبت، خالی است؛ بررسی و تحلیل های خود را ارائه می دهیم . از دیدگاه حقوق ثبت، انواع چشمه و قنوات، به سه گروه زیر تقسیم می گردد : 1- 2 - چشمه و قنات مستقل ، 2 – 2 - چشمه و قنات غیر مستقل ، 3 – 2 - حقابه . سپس به همان سبک و سیاق مبحث قبلی، انواع آبهای مذکور مورد بحث و کنکاش قرار میگیرد . یعنی به بیان تعاریف، مختصات، تشریفات نقل و انتقال، و نحوه تثبیت مالکیت افراد نسبت به آن ها و نیزمقررات حاکم بر هر گروه می پردازیم :

سوم - با در نظر گرفتن ماهیت حقوقی اموال غیرمنقول به لحاظ حقوق مدنی، و مقررات حاکم بر تثبیت و نقل و انتقال آنها، اموال موصوف به سه دسته تقسیم میشود : 1 - عین ، 2 - منفعت ، 3 - حق . پس د ر مورد نحوه و چگونگی حفظ و صیانت حقوق صاحبان دو گونه آخر – که نسبت به آن کمتر بحث و بررسی شده است - مقررات مربوطه ، بهمان روش، به تفصیل بحث می شود.

چهارم - با توجه به تقسیم شارحین قانون مدنی از اموال غیر منقول به : 1 - اموال اختصاصی ، 2 - اموال عمومی . و با تاسی به نظر آنان، اموال عمومی به دو دسته : 1 – 2 - اموال اختصاصی دولت و شهرداریها ، 2 – 2 - اموال عمومی بمعنای خاص ؛ تقسیم می گردد. و بروال مباحث قبلی، چون بحث کمتری در خصوص اموال اخیر بعمل آمده است ، لذا ابتدا از مقررات حاکم بر ثبت و نقل و انتقال اموال اختصاصی دولت و شهرداریها سخن خواهیم گفت و سپس ، بدون قید حصر، انواع اراضی و اموال غیر منقول عمومی را به اعتبار مقررات حاکم بر تشخیص و تعیین مراجع حفظ و نگهداری و واگذاری آنها، احصاء می نمائیم. و مقررات ثبتی مربوط به هر گروه را از لابلای مجموعه قوانین موجود یافته، و گرد آوری خواهیم کرد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید .

انشاا... مقالات حقوقی درج شده در وپ، مورد توجه، اساتید و همکاران عزیز و گرامی ( اعم از آقایان وکلاء و کارآموزان محترم ) و نیز آقایان قضات معزز و سایر علاقمندان قرار گیرد. و اگر نظری خلاف دارند بمصداق " عقل را با عقل دیگر ساز کن " مراتب را به اینجانب منعکس تا به نام آنان، در بلاگ منعکس شود.

گر بمانیم باز بر دوزیم دامنی کز فراق چاک شده است

ورنمانیم عذر ما بپذیر ای بسا آروز که خاک شده است (فخرالدین دهراجی)

شنبه ۲ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۹ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

اینترنت، دنیای مجازی یا واقعی

نوشته ی محمد مهدی حسنی

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند

نه هر که آئینه سازد سکندری داند

نه هر که طرف کله، کج نهاد و تند نشست

کلاهداری و آئین سروری داند ( حافظ )

بنده در شروع کار وبلاک نویسی*1 و در اولین نوشته، تحت عنوان : "سخن نخست" عرض کردم، حقیر، نه ادیب و نه حقوقدان است. و همچنین خود را شاعر و نویسنده نیز نمی داند. لیکن به تأسی از "شاه بدخشانی" که گفته است :

گویند که هرکه یافت حرفی نزند

نی نی غلط است هر چه یابد گوید

از غیاب چند روزه عیال و فرزند استفاده کرده*2، به هیچ سبق تصمیم، مرتکب خلاف شدم. و گلاب بروتان، و رویم بدیوار، وبلاک حاضر را به ثبت رساندم.

چون هنرگوش دادن نداشتم*3، انگیزه و داعیه نخستم، تنها سخن گفتن بود و بس. می خواستم برغم نظر بزرگی چون "با یزید بسطامی" ساکن سرای سکوت نباشم، و ورّاجی کنم.

.لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید

جمعه ۱ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۱۲:۱ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

سوال و جواب در شعر فارسی

نوشته ی محمد مهدی حسنی

فنون (علوم ) بلاغت، شامل سه فن : " معانی" ، "بیان" و بدیع است. استاد علامه جلال الدین همائی مترادف " بدیع " را، "سخن آرائی" ، "نادره گویی" و "نغز گفتاری" دانسته؛ و تاکید فرموده اند ، که شرط اصلی سخن آرایی آن است که : کلام دارای فصاحت و بلاغت ( گشاده زبانی و سخندانی ) باشد *1

در فن سخن آرایی و بدیع، " سوال و جواب " - که آنرا "مراجعه" هم میگویند - یکی از محسنات بدیع مصنوع به شمار می آید.

این صنعت چنانست که متکلم بطور سوال و جواب سخن سرآید. اعم از اینکه در یک مصراع هم سوال باشد هم جواب، یا در دو مصرع؛ یا در بیتی سوال و در بیت دیگر جواب آید.* 2 این تفنن ادبی، گاه چندان به درازا می کشد که از آغاز تا پایان یک قصیده طولانی را نیز در بر می گیرد*3.

سوال و جواب بر دو گونه است :

الف – گاه در حکایت آمده، الفاظ "گفت" ، "گفتا" ، "پاسخ داد" ، "جواب داد" و یا "شنید" و امثال آن بکار نمی رود. و سوال و جواب، با ربطی معنوی، به هم می پیوندد

مانند این شعر زیبای قاآنی، که در باره حضرت سید الشهداء ( ع )، در ادبیات مذهبی ما خوش می درخشد:

بارد چه ؟ خون زدیده، چه سان؟ روز و شب. چرا ؟

از غم. کدام غم؟ غم سلطان اولیاء.

نامش چه بد؟ حسین. زنژآد که؟ از علی.

مامش که بود؟ فاطمه. جدش که ؟ مصطفی.

چون شد؟ شهید شد. به کجا ؟ دشت ماریه

کی ؟ عاشر محرم. پنهان ؟ نه برملا .

شب کشته شد؟ نه روز. چه هنگام ؟ وقت ظهر.

شد از گلو بریده سرش ؟ نی نی از قفا .

لطفاً برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید

شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۵:۵۳ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

عطر حضور

صدای بیدار باش خروس ،

و غلتیدن شبنم ، بر نازکای یاس.

در گوشی اطلسی ها

از دریچه صبح ، با هم

و اشارتشان به پنجره ای کنار دریچه ام .

هبوط باران

از راه پله تند آسمان

به همواره سبز دشت

و حضور یار در کنار سپیدار بزرگ باغ .

پنداری بهار ، لبخند میزند با لبان او

و امرودی در خمره دل شراب می شود

ومن در اندیشه فتح تمام باغ

با سوت گنجشککان عشق، بیدار می شوم .

و بسوی دریچه صبح می روم .

چه زیباست !!!!

گام نهادن در کنارش .

چه گواراست !!!

نوشیدن اش .

محمد مهدی حسنی - مشهد 20/4/80

دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۲۱ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

پاییز

دست در دستش ،

در خیابان راه می روم

شرکت در ضیافت برگ ریزی پائیز ،

بهانه حضور ماست .

درختان نیم لخت

بی هیچ واهمه از باد سام پائیزی ،

پای می کوبند؛

انگار بزم تابستان شان است.

و سنگ فرشهای سرد،

که شراب لب ریزه، از پائینه دامن او را، سر می کشند .

راضی نگاهش می کنم .

چشمانش، همچون قیچک کولی ها

آهنگ کوچ می نوازد،

و لبانش چاووشی می خواند.

موهای پریشانش،

گرگ و میش صبح را ، به هوای غروب وام میدهد.

******

ناگهان،

هوا سرد و تاریک تر می شود.

و تلنگری آرام، ولی زنگ دار، چون نا قوس کلیسا؛

میان دو شانه ام می خورد.

و بیتوته دیگرگونه سیاهی شب ،

بر خانه بزرگ زمین؛ دل مشغولیم .

پس همسانی گام هایم، با او بهم می خورد.

و او - بی خبر از هیاهوی وهم آمیزه چاه ویل خاطرم -

گربه های سیاه تردید را غذا می دهد .

و من همچون کبوتری باز خورده،

- با بال و نوکی زخمی -

نشستن در پای نزدیکترین پنجره را می طلبم .

در حالیکه می دانم :

هوای هر دو سوی پنجره

از تار سردی، و پود سیاهی،

برایم ، جامه سخت تنهایی بافته است .

***

در شب یازگی غروب ،

پژواک صداهایی وحشتناک

مرا با هیکل سنگینم، به این سو و آن سو پرت می کند.

و ملکی زشت رو

بر سرنای مرگ میدمد.

از حلقومم چاوی به گوش می آید :

" صید باشم یا صیاد، چه فرقی دارد ؟

کبوتری سفید، در سنگینه آسمان زمستان

یا بازی خسته، از پرواز بلندتر – امتزاج سفیدی با سفیدی –

ماهی ای ، در تفرجگاه تاریک برکه دور

یا سموری خون مست، خسبیده در شب کندش ،

– یکی شدن دو سیاهی –

گوزنی ، که شاخ های بی همتایش

بندی درختان جنگل امیدش نموده است .

یا شیری پیر، که در مخروط چرخه حیات

به پائینتر خانه آمده ست .

- تلاقی عجیب زندگی و مرگ-

باید رفت ... "

می گوید :

" مگر صبح سراغی خود را از یاد برده ای ؟ !

و "گودو" را نمی طلبی ؟

نمی خواهی دانه های پاشیده امید را، به نخ نازک انتظار گرد آوری ؟

یا حضور دوباره سوشیانس بهار را - در برزخ برگ و مرگ -

به هیات نیلوپران رنگین

به تماشا نشینی ؟

نمی خواهی - دیر زمان تر -

چون پرواز سیمرغ مرگ را آغاز یدی

خسته در جسم پیامبری دیگر حلول کنی

و باز " جان " شوی ..... "

می گویم :

" در مدار بزرگ حیات،

اگر سیاره ای باشم

باید روشنی را، به در یوزگی طلب کنم.

و چون با ستارگان - در بلندای خرم آباد –

رقص داغی را بیاغازم؛

می باید سوختن را تجربه کنم و خاکستر شدن را .

و سوار بر تاب مرگ

بی آنکه بخواهم ،

در جایگاه همیشه ی خاکستری

بالا و پائین روم

آنهم ، در دو از شش جهت

.... یعنی تسلسلی باطل.

و تو می دانی که در این سفر

تنها یکی

و آنکه خسته تراست

می رود . "

سفر می گوید :

" ما دو، رودی را ساخته ایم ،

که سودای رسیدن به دریا را دارد .

مسافر مرگ که همراهی ندارد

و توشه نمی خواهد

عجیب است ،

تو در دشت همیشه سبز چشم من می نگری

و از کویره فنا سخن می گویی

نه ! ! یکی بودن دل و زبانت را باور نمیکنم ... "

*****

گفتگوی مان مجال نمی یابد.

من با خراش پنجه هایی در صورت خود،

و فراشائی سخت در بدن،

دفتر شعرم را می بندم؛

و آن را در جویه کثیف خیابان می اندازم.

و تا او به زیبائی طلوع صبح

مشغول می شود .

ملاتی از آب و خاکستر

تمام مرا فرا می گیرد

و با سیاهی و سردی سنگ فرش خیابان یکی می شوم .

******

و دیگر ...

پوشش زیبای عزا ست بر قامت او

- با پولک هایی شاد و براق –

که اندامش را موزون و لاغرتر ، نشان میدهد

و رطوبت دیر هنگام چشمش

که آرایش پیش کرده اش را به هم میزند

و صدای مچ مچ آرواره گورکنان،

که شاعر و دفتر شعر او را،

آرام

آرام

می بلعند.

محمد مهدی حسنی - مشهد آبان1372

جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۱۰:۴۷ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

تندخویی قاضی

نوشته ی محمد مهدی حسنی

گاه اتفاق می افتاد، که بنابر خصلت و خلق و خوی فردی، و یا عصبانیتی موقت، که ناشی از مشکلات زندگی و معیشتی است؛ و کار زیاد و طاقت فرسا، اثر آن را دو چندان می کند - قاضی، تند خو و عصبی است. و چون ارباب رجوع، بر او وارد می شود. هر چند ممکن است، کارش بخیر و خوشی راه افتد؛ ولی به هنگام مراجعه؛ دل آزرده از خوی تند، و رفتار خشن قاضی با خود،

این رباعی شهاب ترشیزی - شاعر قرن 12 و 13 را زیر لب زمزمه کند :

از گل طبقی نهاده، کاین روی من است

وز مشک، زره شکسته، کاین موی من است

ازخلد دری گشاده، کاین کوی من است

آتش بجهان درزده، کاین خوی من است

( حدیقه الشعراء ، تصحیح دکتر عبدالحسین نوایی ، جلد دوم صفحه 908 )

واقعیت این است که، کار بسیار و پرونده ارجاعی فراوان، رسیدگی و صدور حکم، گاهی بیش از سه برابر حد متعارف و معمول؛ نیروی جوانی و انرژی مانده میان سالی و پیری قضات کشورمان را در کنار سلامتی جسمی و روحی آنان، تهدید میکند. تحلیل نیرو، و کار سخت و توان فرسا، بترتیب پیش گفته، نه تنها جفا به این قشر خدوم و اندیشمند، و خانواده بی گناه آنان است. زیرا چه بسیار دیده شده، قاضی ناچار از بردن پرونده و کاربه منزل، و تجاوز بحقوق اهل خانه به لحاظ غصب وقت آنان است؛ بلکه آثار و حواصل منفی این موضوع شامل جامعه و افراد آن نیز می گردد.

زیرا این انتظار که، قاضی روزانه، به جای سه پرونده، به ده پرونده رسیدگی و حکم دهد، تکلیفی لا یطاق است، و فرصت مطالعه و کنکاش، و تدبر در مسایل حقوقی وقضایی، را از وی سلب می کند، در نتیجه به قاضی اجازه نمی دهد، تا آزادانه، دو نقش مهم و اساسی خود، بشرح ذیل را، انجام دهد :

الف – رسیدگی دقیق و عادلانه در پرونده های ارجاعی :

مطابق اصول و قواعد مسلم و پذیرفته شده حقوقی نظیر: اصل 166 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ماده 9 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب 15/4/73 و ماده 4 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، دادرس وظیفه دارد، همواره مستند قانونی رای و نظر خود را بهنگام اصدار دادنامه اعلام کند. و همچنین بحکم همان وظیفه قانونی ٬ موظف به مطالعه دقیق پرونده بوده ، و حتی برای اثبات این امر که : تمام صفحات پرونده، با مداقه کامل، مطالعه و توجه شده است، به تبعیت از رویه مرضیه سابق شعبات معظم دیوانعالی کشور٬ موظف به تهیه گزارش جامع پرونده، و ذکر آن همه، بعنوان مقدمه رأی، بوسیله احد از اعضای محترم دادگاه هستند. لیکن تجربه نشان داده، بنا به دلیل پیش گفته، آرای محاکم روز بروز خلاصه تر و از لحاظ کیفیت، پائین ترمی نمایاند. که بلاشک کار زیاد و وقت کم، و تعجیل در جمع کردن سر وته پرونده های زیاد ارجاعی، یکی از دلایل این امرست.

ب – ایجا د وحدت رویه از طریق تفسیر صحیح و علمی مقررات :

" رویه قضائی " در کنار قانون و عرف و دکترین، یکی از مهمترین منابع عملی حقوق است. که از این حیث مکمل قانون، و آن را در جهت اجرای عدالت، عینیت می بخشد. و بمنزله تفسیر قانون از ناحیه دادرسان محسوب، که در مقام تمیز حق، ازعرصه عدم به پهنه وجود راه می یابد. بلاشک بدلیل عقلی، تنها قضات حقوقی مجرب و کارآزموده، که داری وقت کافی، برای بررسی مواد قانونی و مطالعه آراء و عقاید سایر حقوقدانان دارند؛ می توانند، در این عرصه پا گذارده، در غیر اینصورت، انتظار برازیدن قوانین با محیط اجتماعی، و ترقی معنوی حقوق نانوشته مان، محال و مستبعد بنظر میرسد. هرچند دست اندرکاران محترم خدوم و آگاه آموزش دادگستری، با تدارک نشست های قضائی، و انتشار آن، قدم های محکم و کاری در این مورد برداشته اند، که به حق هر خواننده حقوقی، را مجاب و راضی مند می کند.

لیکن متاسفانه، چون ظاهراً مجال طرح همه موارد در نشست های مذکور نیست، بعضاً مشاهده می شود، که دادرسان محترم، یا بدلیل نداشتن وقت کافی برای کنکاش و مطالعه، ویا فقدان تبحر لازم و دانش حقوقی کافی، تصمیماتی را، درمقام استنباط از مواد قانونی و اعمال نظر های قضایی، اتخاذ؛ که فی حد ذاته، بدعت، و با روح قانون، و اصول و قواعد کلی، و نیز رویه های مسلم قضائی گذشته - که محصول فکر و اندیشه ناب همکاران عادل، تیزهوش، و منیع الطبع سلف شان، و به اعتباری باقیات الصالحات است - سخت در تنافی و تغایر است. و متاسفانه همان، در بعض محاکم دیگر، نیز رویه میگردد. این انحراف از اصول مسلم حقوقی، و مفاهیم مواد قانونی، متاسفانه اثر قوانین را از بین برده، و باعث می شود، که از یک ماده قانونی، هر کس طبق تمایل و ذوق و سلیقه خود استباط نماید؛ و نتیجه این رویه، ایجاد هرج و مرج و اختلال در امر قضا، و مالاً تخدیش امنیت قضایی است – که آن پایه و اساس زندگی جامعه بوده - و بضرر مردم و به زیان اجتماع است. ..............

اندکی پیش تو گفتم غم دل ترسیدم

که دل آزرده شوی ورنه سخن بسیار است

ذوقی تونی شاعر ق 10 (مکتب وقوع تالیف احمد گلچینی معافی ص 116)

سه شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۶:۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

محاکات

در ناپیدایی کلام

قطره های اشکش

از نای تنگ چشم با من سخن می گوید.

انگشتانش، زخمه بر ساز دل، میزند.

و از زیر و بم گردش خون

ترنگ گوش گرمی را، ترنّم میکند.

تو گویی ، در هیات کاجی شکاک ،

تن پوشی دیر بافته، از تار صبر و پود حرمان، به بر دارد؛

و " من هستم " را ،

به گوش سخت و سنگین دیوارهای سیمانی، نجوا میکند.

موزه ای به پا دارد،

که سنگینی اندوه خلقت را میکشد.

و بی آنکه خود بخواهد، گور زار مثنوی ها را ، در می نوردد.

و جمجمه های پوسیده عشاق را لگد میکند.

من در حضور تحیّر پریسای سکوت،

تنها دم و بازدم خود را می شنوم،

که مصراع هایی پاره پاره، از دوبیتیهای دفتر وجودند .

انگشتانم ، نوشابه گلوسوز اضطراب را نوشیده،

و گریبانم را گرفته اند.

و پاهایم فرازیدن تنه ام را از یاد برده،

و همچون ستون های آناهیتا - مد هوش –

خاک بوس زمین شده است.

سپس، در سردی سوزناک پائیزی

تن پوش لتره خود را رها می سازم.

و سرخی شلاق باد سام پائیزی ، بر تن

و رده منقار کلاغها بر گوداله های سرختر صورت،

دلمشغولی ام می شود.

وگریستن ، باز گفت محالم .

می گویم :

" دوستی یا دشمن ؟

سواری که ، گرد کلاهخودش را

با گل های یاس آذین بسته اند.

و در غلاف شمشیرش،

شب بو و اطلسی نشانده اند ؟

یا بد کاره ای ، که در بزم بادیه خورده ام

- و بر صحن آشفته مردمک چشم -

رقص خنجر میکند ؟

و شتابه تیغ ، جای حلزون واره های سیمین تن را میگیرد ؟

نسیمی هستی، که از کاروانسراهای عباسی میگذرد،

و ره آوردش ، قرمزترین و آبدار ترین انارهاست

که در کماس جان کویری ام می گذارد

یا طوفانی،

که بر صورت نازک بنفشه و میناهای باغچه ،

سیلی سهم می زند ؟

شاخه هایی خشک ،

که پشت بند دیوار لرزان تمنا من است،

یا دلوی از هریررود،

که از امتزاجش با واژه ها

ملات کلبه شعر ساخته میشود.

و با یک شماره با من به ثبت می رسد.

همراهی، در جنوبی ترین کوچه های تنگ و تاریک و گلین شهر

که روز مرا به شب پیوند میزند.

یا هم خوابه ای که در بستر وهم آلوده شب

حلاوت صبح را بر بالشم حک می کند،

و پژواکش در لایه های نرم پیچک مغز

بی آنکه خواب جمود پوسته را برآشوبد–

طنین می اندازد.

می گوید :

" ما دوبهم چسبیده هستیم،

که در زهدان قرن

قرین جفتی، قرمز و لزج بودیم .

مادرمان در بزم لوطیان میرقصید،

در حالیکه ما با پستان هر دایه رهگذر،

شیر مست می شدیم .

با اولین چار دست و پا ،

خود را به چشمه ای رساندیم .

مظهرش، کوهی در مشرفترین قسمت زمین بود

که بیش از آن تا گور آن را ستوده،

و انجیر معبد، در دامنه آن نمو یافته است .

و خورشید، قله اش را، تائو خود می پنداشت.

بی گمان آنجا استواء. زمینیان بود.

پس از ماممان جدا شدیم ...

و چون از آنسوی چشمه در آمدیم

سرزمینی دیگر گونه فرا روی ما بود ،

که آسمان و زمینش در فضیلت یکسان بود.

و مانند گویی روشن در میان مردمک چشم می غلطید

و روز و شب را می سا خت .

ما بزرگ و بزرگتر شدیم

دستهایمان یکدیگر را می جست

و لبهایمان هم .

یکی نسیم ... و آن دیگری درخت .

یکی پروانه، و آن دیگری رنگین کمان .

یکی ماهی، و آن دیگری برکه .

یکی پرنده، و آن دیگری آسمان .

پس در گرانیگاه هستی ،

رقص دلکش داغی را آغازیدیم

و چون خسته شدیم ،

انگشت اشاراتمان به سوی بلندترین افرای زمین شد

که در سایه اش بانگ چگور، و غزل حافظ مستاجر یک دهان بودند.

و پچ پچ شان ، تنها فال ما از کتاب بزرگ حیات ."

او سخن می گفت ...

و من دفتر می کردم

اشک و خندمان - یک در میان -،

ابیات شعرم را می ساخت.

آنگاه که خرخاکی های تردید در زمین نرم فرو رفتند

من به او گفتم :

" بی گمان ،

دیگر، قناری دهان،

آغاز این شعر را ، تکرار نمی کند.. مگر نه ؟ !!

محمد مهدی حسنی - مشهد شهریور 1383

دوشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۷ ساعت ۹:۴۷ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

تفاوت ورد با هارد

نوشته ی محمد مهدی حسنی

این سخن تکراری شده است که : بعلت وجود ناموس تطور و تکامل، در آستانه قرن 21 ، دنیای جدید و سریع رایانه ودیجیتال ( علم کامپیوتر ) از یک سو، و لااقل یک زبان بیگانه دانستن برای ارتباط با ابناء نوع جنس بشر در دهکده بزرگ جهانی، از سوی دیگر؛ فاصله ای بسیار میان ما و فرزندانمان، ایجاد کرده است. طوری که، این پاره های دل ، بعلت بی اطلاعی ما از این دو امر، ما را کم سواد، بل بی سواد؛ فرض می کنند. و دست کوتاه ما و دامن این دو یار، هیهات که درمواجه مان با این عالمان کوچک، زمین خورده؛ و خرد و خاکشیر می شویم .

چندی قبل یکی از همکاران، که انصافاً در زمینه علم حقوق و وکالت؛ عالم و با تجربه است. و حسن سابقه و پایبندی اش به اخلاق، و التزامش به رعایت دقیق اصول و قواعد، در محاق گواهی قاطبه معتمدین و معمرّین شهرمانست. و بنده پیش ایشان لنگ می اندازم؛

چون سخن در وصف این حالت رسید

هم قلم بشکست و هم کاغذ درید ( مولانا )

آن بزرگ، برای دفتر خود رایانه ای تدارک دیده بود و از فرزند حقیر( حمید رضا ) - که همچو اکثر فرزندان این آب و خاک، ره صد ساله را یک شبه پیموده است - خواست تا به منظور رفع نیاز امور دفتری، برایش نرم افزار " ورد" نصب کند. لیکن به هنگام طرح خواسته فرمود : " لطف کنید برایم هارد 2003 بریزید " . هرچند حمید رضا در آن لحظه، - مأخوذ به حیا - لبخند، - و رویم بدیوار و بلانسبت،- نگاه عاقل اندر سفیه خود را پنهان کرد. لیکن به عادت همه ایرانیان، چون از دوست مذکور جدا شدیم، به لسان غیبت گفت : " ... بابا طرف اصلاً تو خط نیست ... سوتی شو دیدی .... " با عصبانیت با او گفتم :

گر نشستی ورای خاقــــــانی

نه ورا عیب و نه تورا هنرست ( خاقانی )

و تلاش بسیار کردم، برای دست پروده خود توضیح دهم، که : پدر سوخته ! اگر ایشان، چنین اشتباهی کرده، زیاد چیزی مهم نیست، و شخصیت علمی و اجتماعی اش، را خدشه دار نمی کند. ولی .....

گوش اگر گوش تو وناله اگر ناله من

آنچه البته بجایی نرسد فریاد است ( یغما جندقی ) .

از جوانترها اجازه می خواهم حکایت مناظره " کدو و درخت کهن سال " را که سالها پیش در یکی از کتابهای درسی فارسی خوانده ام، برایشان نقل کنم. چون نمی دانم آیا هنوز هم در کتابهای درسی، شعر مشهور و زیبای مورد نظر وجود دارد یا خیر؟

و اما شعر این است :

نشنیده ای که زیر چناری، کدو بنی

بر دست و بر دوید بر و بر، بروز بیست.

پرسید از آن چنار، که تو چند روزه ای؟

گفتا چنار: سال مرا بیشتر ز سی است

خندید پس بدو، که من از تو به بیست روز

برتر شدم. بگوی که این کاهلیت چیست؟

او را چنار گفت : که امروز، ای کدو!

با تو هنوز مرا نه هنگام داوری است

فردا که بر من و تو، وزد باد مهرگان

آنگه شود پدید، که نامرد و مرد کیست.

این قطعه مشهور را بیشتر، از آن ناصر خسرو می دانند. چنانکه در دیوان ناصر خسرو ص 500، آمده است. اما همین قطعه در دیوان انوری ( تصیح استاد مدرس رضوی ج 2 ) و همچنین تصحیح مرحوم استاد سعید نفیسی ( ص 351 ) با اختلافاتی در ابیات، به نام انوری ثبت شده است .

و در باره مناظره مذکور، در رساله " قلندر نامه " تالیف گرانقدر خواجه عبداله...انصاری، به مناسبت رعایت احترام پیران از جانب نو خاستگان و جوانان، چنین آمده است :

" ... هر که خوار دارد پیران را، زود هیزم شود میزان را؛ همچو درخت کدوی، که در اوان جوانی چند روزی خود نمایی کند. و در سهل روزی بر شجره دیرینه و درخت صد سالینه بر آورد و برآید خود را به جهانیان نماید و گوید که منم در این قرارگاه سفلی نقاب از تراب نمودم و قبضه سابقین در ربودم درخت گوید : ای که مغرور خود نمایی، اما بی ادبی ، بسردر آیی. باش تا به فرمان الهی وزان شود مرمر تیر ماهی، خود را بینی، افتاده، عنان زبان بر تو گشاده، میراث این سخن جامع اما سر مانع ، ای مسامع اگر داری و قاری از پیران مدار عاری، که پیری همه شیب و نوری است و جوانی همه عیب و دوری است ... "

( رسایل خواجه عبداله... انصاری چاپ وحید دستگردی ص 88 قلندرنامه ) .

از مطلب دور شدیم. به هر حال، بنده با همین سر بی کلاه، و دماغ معمولی، برای اینکه فرزندانمان ما را بی سواد و کم علمتر از خود ندانند ؟ و وضعیت ماضی ( حسّ احترام و کهتری ظاهری پور از پدر ) تکرار شود ؟ !! خیلی فکر کردم، ولی نتیجه نگرفتم.

بنظر شما چه باید کرد؟

تذکر : مطالب ادبی مطلب از کتاب " اشعار معروف " تالیف دکتر سید ضیاء الدین سجادی ص 119 و 120 نقل شده است .

تصویر از کنستانتین سیوسو (کاریکاتوریست رومانیایی) است که در هفتمین دوسالانه بین­المللی کاریکاتور تهران، برنده جایزه سوم بخش سالمندان گردید و برگرفته از سایت ایران کارتون است

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »