دزدی و ربودن در آینه امثال فارسی و فرهنگ عامه
(بخش دوم)
نوشته : محمد مهدی حسنی
چکیده:
در شماره پیشن فصلنامه و در بخش نخست، پس از بیان مقدمهای کوتاه، به مترادفات و گویش های مختلف از دزدی، حرامی، راهزن، راهگیر، شبرو، طرار، قطاع الطریق و جیببُر (واژهها و ترکیبات عامیانه مرتبط با ربودن) پرداختیم و همچنین تحلیل معنا وذکر مفاهیم برخی از این امثال و زبانزدهای مربوط از حیث بررسی ریشه و نیز بار معنایی آنها از دیدگاه های اخلاقی و اجتماعی و قضایی و حقوقی و سیاسی موضوع بحث شد و نیز به برخی داستان مثلها و بیان چند متل و نیز باورها و یک بازی عامیانه در پیوند با دزدی و ربودن اشاره نمودیم . باتوجه به تناوری مطالب، در بخش نخست، اصل نوشته و نیز ضربالمثل هایی که با حرف آ و الف و ب آغاز میشد، آمد، اینک و در بخش دوم (جاضر)، بقیه أمثال و زبانزدهای فارسی مربوط به ربودن یا حاوی واژه های مربوط به دزدی از حرف پ الی پایان دال می آید و در بخش سوم پژوهش که در شماره آتی فصلنامه چاپ خواهد شد، بقیه أمثال و نیز منابع و مصادر پژوهش تقدیم خواهد شد.
واژگان کلید:
فولکلور، فرهنگ عامه، أمثال، ضربالمثل، باورهای عامیانه، بازی محلی، سرقت ، دزدی، ربودن، انتقاد اجتماعی
لطفاً برای خواندن بقیه مقاله به ادامه مطلب بروید. و برای دانلود فایل pdf مقاله اینجا کلیک فرمایید
منبع: ( برگرفته از فصلنامه وکیل مدافع - ارگان کانون وکلای دادگستری خراسان، سال چهاردهم، شماره 24/ زمستان 1403- صص: 184-214)

هرچند با گذشت زمان، شهادت به عنوان یکی از ادله اثبات دعوی، بنا به دلایل چند از جمله: افول اخلاقیات در میان مردم و نیز پیشرفت اجتماعات از حیث سواد و کتابت تعهدات، کمرنگ شده است و دلیل کتبی جای دلیل شفاهی را گرفته است. با این همه بی گمان، در روزگار ما - اگرچه نه به اندازه گذشته- در روند دادرسی و نتیجه آن بسیار تاثیر دارد و برای همین نیز در ادبیات عامه و مثل ها، به جوانب مختلف آن توجه شده و فراوان نمود می یابد. در نوشته زیر تلاش شده است تا ضرب المثل های با موضوع شهادت و گواه را گرد هم آوریم. امید که به قول زنده یاد دکتر متین دفتری، قضاوت هیچگاه دستخوش شهادت اشخاص ایمان فروش نشود.
سردبیر محترم، رو به فدوی کرده و با زبان شیرین خود فرمودند: «یک سوزن به
خود بزن، یک جوال دوز به دیگران»؛ چون در شماره پیشین در پوستین قاضیان افتادی، اگر نوبتی هم باشد، نوبت وکلاست و حقیر را تکلیف به این کار کردند. با زبان الکن خود عرض کردم تصدقت روم! خوشبختانه یا بدبختانه، نه در ادبیات رسمی گذشته و نه فرهنگ عامیانه مطلبی بدردخور نداریم؛ تقصیر این حلواجوزی چیست؟ اما ایشان پایشان را توی یک کفش کرده که شهرام بهرام نداریم.

اینک بنا بر روال بخش لطایف القضاء که مشتمل بر حکایت های طنز ادبی با موضوع حقوقی (مسائل مربوط به قضا، قاضی، وکیل، محتسب، دلیل، گواه، عناوین مجرمانه و ... ) است، 
این مثل سایر(روان) در گفتگو های مردم، به گونه های مختلف شنیده می شود: "صد رحمت به دیوان بلخ"، "دیوان بلخ است" ، "حکم قاضی بلخ است" ، " مگر دیوان بلخ است" ، ، "آفرین باد بر دیوان بلخ" ، "آفرین صد بار بر دیوان بلخ". (1) سوای آن، نزدیک به هزار سال است که حکایات و روایت ها و داستان های مختلف شیرین و خواندنی و بازگفتنی از بی دادگریها و آرای بیخردانه و ستمگرانه دیوان بلخ بر زبان مردم جاری است، هرچند در ادب رسمی کهن و یافته های تاریخی به مفهومی روشن از آن بر نمی خوریم ولی در فرهنگ فولکلور همواره مورد استناد و اشاره بوده و هست

زندگی نامه محمدعلی افراشته
این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی، گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی" خواهم زد. چرا و چگونه؟ می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.