دوشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۲:۳۷ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

واکاوی یک تجربه سخت وکالتی

(لزوم نقش بیطرفی وکلای دادگستری به هنگام تنظیم قراردادها)

*(( کار آموزان و وکلای جوان بخوانند))*

نوشته محمد مهد ی حسنی

چه نیکـــــو گفت در پای شتر مور

که ای فربه! مکن با لاغران زور (سعدی)

می گویند همه چیز از باریکی پاره می شود و ظلم از کلفتی. می دانیم که کمترین وظیفه وکیل دادگستری، اقامه حق، پرهیز از ستم و برقراری مساوات و عدالت است، اگر وکیل امر دفاع از موکل خود را برعهده می گیرد. فرض بر این است، که موکلش را محق و مظلوم، تشخیص داده و تا برابری دو کفه ترازو برای متداعیین (که خروج از آن، خط قرمز ستم کردن است)، بایستی تلاش و کوشش خود را ادامه دهد.

لیکن یک اقتضای دیگر هم در این میان مهم است و آن توجه به نفس کار وکالت است. زیرا وکالت از زمره عقود اذنی و صرفاً استنابه در کارها و امور مربوط به موکل است و وکیل بایستی در حدود اختیارات داده شده از سوی موکل اقدام کند، تنها به سود او حرف زند، بنویسد و حسب مورد دفاع کرده و یا هجوم برد. از این دیدگاه، اگر اقرار و اقدامی علیه موکل کند، از حدود اذن خارج شده و فی الواقع به او خیانت کرده است.

امّا بدون تردید میان وکیل دادگستری و وکلای عام و خاص دیگر، بسیار فرق است. شأن وکیل، شأن قاضی، فقیه و حکیم است. او درابتدای کار سوگند می خورد و قبح رفتار خلاف سوگند، کمتر از قبح خیانت به موکل نیست.

بنابراین جمع میان این دو اقتضاء :

الف - رعایت مصلحت موکل و اقدام نکردن علیه او از یک سو،

ب - حق خواهی، حق جویی و دادگری از سوی دیگر

هنر ظریف کار وکالت و در عین حال آزمایشی سخت، فراروی وکلای دادگستری است.

سال ها پیش در دادگاهی کیفری، شاهد برخورد زشت و ناپسند یکی از وکلای نه چندان خوش نام مشهدی بودم. قاضی علت استعفای او را در پرونده جریانی پرسید و وکیل مزبور بی محابا جواب داد که چون با مطالعه و کنکاش بیشتر، موکل را مقصر تشخیص داده، برای همین از تداوم امر وکالتش معذور است. بدون تردید چنین رفتاری از وکیل، هرچند با داعیه رعایت اقتضای اول رقم خورده، اما با علت رعایت نکردن اقتضای دوم، نوعی خیانت به موکل است، زیرا او به جای بازی نقش وکیل متهم، وظیفه دادستان و مدعی العموم و نقش شاکی (طرف موکل) را ایفا نموده و این خارج از حدود اذن و متعارف است. مولوی خوب گفته است:

دشمــــن طاووس آمد پرّ او ای بسا شه را بکشته فرّ او

اگر اینجانب دادستان دادسرای انتظامی کانون وکلاء باشم در مواجه با چنین کار یک وکیل دادگستری برایش کیفر خواست صادر می نمایم.

یکی از موقعیت های حساس به هنگام فعالیت جاری وکلای دادگستری، نقش آنان در تنظیم قراردادها است. اجازه می خواهد تا با نقل خاطره ای سخن خود را ادامه دهد.

سال ها پیش که اینجانب کار آموزی می کردم و اوان کار وکالتم بود. تصورم از ارائه مشاوره برای تنظیم قرارداد به افراد این بود که چون وکیل در اظهار نظر بایستی صرفاً رعایت غبطه و مصلحت موکل و مراجعه کننده به دفتر خود را بنماید. طبیعی است که به هنگام تنظیم قرارداد بایستی امین او و تمامی شروط به نفعش نگارش شود.

دریک مورد که اینجانب پادرمیانی نموده و متشاکی عنه (طرف موکل) قبول نمود که دعوای کیفری را به صلح و سازش خاتمه دهد. صلح نامه ای را نوشتم که حاوی تعهدات متقابل فراوان بود لیکن به علت تصوّر اشتباه مزبور، برای تعهدات به سود موکل ضمانت های اجرایی فراوان تعیین و در باره عکس آن، سکوت اختیارنمودم و ماحصل به قول گفتنی قراردادی یک طرفه شد، آنچنان که برخی دولتیان مانند بانک ها عمل می کنند و متشاکی عنه مادر مرده هم، از سر ناچاری، آن را امضاء نمود.

روزی در دادگستری در آمد و شد بودم که ناگهان فردی که به چشمم آشنا می آمد گریبان بنده را گرفت و با عصبانیت و استعمال واژه های دور از ادب، بنده را مورد خطاب قرار داد که فلانی شما آدمی ظالمی هستی و روزگارم را سیاه کرده ای. با دخالت پاسبانان او از حقیر جدا شد و به طرف بازداشتگاه موقت دادسرا هدایت گردید. توسط آنان، مراتب صورت مجلس و پرونده ای کیفری تشکیل شد: با اتهاماتی رنگارنگ مانند توهین به وکیل در حین انجام وظیفه، تهدید، بر هم زدن نظم عمومی و تخریب (مراد عینک بنده بود که آن را از چشمم برداشته و زیر پا له کرد)

بعدها معلوم شد، که موکل از شروط یک طرفه قرارداد سوء استفاده کرده و ضمن عهد شکنی پدر طرف خود را در آورده بود و طبیعی است که این همه از چشم بنده دیده شود.

آنجا من دریافتم که حافظ شیرین سخن نیکو گفته که غمّاز آدمیزاد خانگی است و به قول مشهدی ها : "کخ از خود درخت است" :

سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی شکایت از که کنم خانــگی است غمّازم

و بی تردید کلام حضرت احدیت "جل جلاله" حق است که کار نیک از آن مومنان است و ترس و سستی به آنان نمی رسد (وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْماً وَلَا هَضْماً *سوره طه – آیه 112)

هرچند موضوع به عاقبت خیری تمام شد، زیرا بنده از کار زشت او گذشت کردم وسه مجازات: حبس و شلاق و جزای نقدی او به یک مجازات (جزای نقدی اندک) تبدیل شد و موکل را نیز خواستم و اختلاف جدید میان آنان را مرتفع نمودم؛ لیکن برخورد مزبور یک درس وکالتی ارزنده به من داد و آن این است، که وکیل به هنگام تنظیم قرارداد میان افراد ولو اینکه احد از متعاملین موکلش باشد و یا هزینه مشاوره و تنظیم پیش نویس قرارداد را از یک طرف بستاند. بایستی نقش داور و قاضی را بازی کند و بی طرفانه توافقات افراد را به نحوی تنظیم نماید که طرفین امکان تخلف نداشته و در صورت آلودن خود به گناه و اثم عهدشکنی، ضمانت اجراهای تعیین شده یکسان باشد و عدالت برقرار شود، و گرنه:

آه مظلوم در سحر به یقین بتر از تیر و ناوک و زوبین

در سحرگه دعای مظلومان ناله ای زار و وای مظلومان

بشکند شیر شرزه را گردن درکش از ظلم، خسروا دامن

آنچه در نیم شب کند زالی نکند چون تو خسروی سالی (سنایی)

سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۵۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

ماه شدن وبلاگ با مطالب عاریه ای؟!!

(گلایه از انتحالی دیگر)

نوشته محمد مهدی حسنی

ای پســــر! ننگــــری که عقل و سخن /چون بر این خلق سر به سر بار است؟ /// عقــــــل بار است بر کسی که بـه عقل / گر بـــز و جلـــد و دزد و طـرّار است /// رش و سنگ کـــم و ترازوی کـــــــژ / همه تدبیـــــــر مـــــرد غـــــدّار است /// عقـــــل در دست این نفایـــــــهْ گروه / چون نکــــو بنگری گرفتـــــار است /// گـــــــــاو خاموش نــــــزد مرد خرد / بــِــــــه از آن ژاژخای صد بار است /// گرگ درّنــــده، گرچه کشتنی است / بهتـــــــــر از مــــردم ستمگار است /// از بــــــد گرگ رستن آســـــان است / وز ستمگــــاره سخت دشـــوار است /// گرگ، مال و ضیــــــــاع تو نخورد / گرگ صعب تــــو میر و بندار است /// نــزد هر کس به قـــــدر و قیمت اوی / مـــــر خرد را محل و مقــــدار است (ناصر خسرو)

بی بی ای (مادرپدری) داشتم که خدا بیامرز گاهی می گفت "از عاریه های مردم خودم را چو ماه کردم، عاریه ها را پس دادم خودم را سیاه کردم"

در بلبشو بلاگ نویسی‌های فارسی، تار نماهایی هستند که با مطالب عاریه ای و سرقتی از دیگران، خوانندگان خود را مشغول می کنند و فرقشان با بی بی خدا بیامرز ما این است، که آنان مال عاریه ای را بیع بات و ماه شدنشان را ذات خود پنداشته و سیاه شدنشان را بر نمی تابند.

وبلاگ: " آسمان آبی است اما... تیره هست و ابر دارد " از تیر ماه 89 توسط آقا یا خانمی به امضای "هاشمی از تلخو" در بلاگفا راه اندازی شده است در ستون " در باره وبلاگ" آن، درباره هدف خود آورده است: " این وبلاگ در راستای ارائه سرویس دریافت اس ام اس ... راه اندازی شده ..."؟!!

در شکن های این وبلاگ همچون قوطی عطاران از شیر مرغ تا جان آدمیزاد همه چی یافت می شود و دانلود تصنیف و موسیقی به شرط چاقو (تعبیر از خودشان است) بیشترین حجم مطالب آن را تشکیل می دهد: دانلود تصنیف ماندگار مرغ سحر با صدای اساتید و خوانندگانی همچون شجریان و هنگامه اخوان و گلچین و زنده یاد فرهاد و هوشمند عقیلی تا تصنیف کوچه بازاری "اگه عشق همینه با صدای گیتا و اندی .... ارائه سلیقه ای متشتت در دَوَران هنر و ابتذال، برای خوانندگانی که تیپ بسیاری از آنان با تیپ خوانندگان "چه بگویم" متفاوت است. این وبلاگ با انتزاع تمام یا قسمت هایی از چند پست "چه بگویم" آنها را انتشار داده است مشترکاتی که با پنهان کاری روشن، عاریه ای است.

گستاخی از این بیشتر که پست "زهد ریا و می سارا" نوشته ی اینجانب با همان فونت و رنگ و اندازه و تصویر( که فضای هاست آن متعلق به اینجانب است و هزینه اش را می پردازم) عیناً کپی و با تغییر و حذف نام نویسنده و صاحب اثر، به نام هاشمی منتشر گردد.

همچنین همین معامله با چند پست دیگر چه بگویم شده است از جمله :

الف- چند حکایت طنز و مطایبه از نوادر: وبلاگ ما وبلاگ آنان

ب- چند حکایت طنز و جد از گلستان سعدی وبلاگ ما وبلاگ آنان

ج- شعر طنز دفاع قاتل وبلاگ ما وبلاگ آنان

د- تعزیه دیوان بلخ وبلاگ ما وبلاگ آنان

کاش تنها در حق بنده و "چه بگویم" جفا می شد و کم لطفی آنها لااقل صاحب اصلی برخی آثار را بر نمی گرفت. این که نام شاعر تربتی شعر طنز دفاع قاتل (محمد حسن حسامی محولاتی) و نیز نام شاعر تعزیه دیوان بلخ (زنده یاد محمد علی افراشته) به عمد حذف شود چه سودی برای کاربران اینترنتی متصور است؟

آیا درست است با وجود اینکه در وبلاگ ما تاکید شده است که: " نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است." باز هم مدیر وبلاگ مذکور از اندیشه و امکانات "چه بگویم" استفاده کرده و به روی خود نیاورند. آیا اینکه هزینه فضا و آپلود تصاویر پست های اشاره شده ی وبلاگ مزبور از جیب این جانب هزینه شود، ظلم و ستم و ربودن مال نیست؟

پرروشن است هرگاه ظرف یک هفته پست های مزبور حذف و یا حک و اصلاح نگردد (مراد درج نام نویسنده و منبع همراه با دادن لینک به چه بگویم است) اینجانب ناچار خواهد شد، مطابق روال گذشته با شکایت به مدیران بلاگفا و نیز تغییر نام تصاویر در هاست اختصاصی، از طریق دوستی خارج شویم. به قول فخرالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین:

اگر جنگ آوری کیفر بری تو اگر کاسه دهی کوزه خوری تو

دوشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲:۱۳ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

سیزده حکایت طنز از کتاب کدو مطبخ قلندری تألیف: عُزلتی خلخالی

( بخش هفدهم از کتاب مجازی لطایف القضاء)

نوشته و گزینش : محمد مهدی حسنی

تا بـَـرد بهره ز خوان کرمش می گردد

سر فـَغفور کـــدو مطبـــــخ دست فقـرا (شفیعای شیرازی "اثر")

اینک بنا بر روال بخش لطایف القضاء که مشتمل بر حکایت های طنز ادبی با موضوع حقوقی (مسائل مربوط به قضا، قاضی، وکیل، محتسب، دلیل، گواه، عناوین مجرمانه و ... ) است، دوازده حکایت گزینش شده از کتاب کدو مطبخ قلندری، تالیف عُزلتی خلخالی، عارف و شاعر متوفای 1052 ھ. ق. را تقدیم دوستداران ادب و خوانندگان فهیم خود می کند. این کتاب به اهتمام استاد گرامی آقای دکتر احمد مجاهد، *1 فراهم و چاپ اول آن توسط انتشارات سروش ، در سال 1370 به زیور طبع آراسته شده است، با توجه به اینکه با جستجو در تذکره ها و کتب ادبی به چیزی درخور و کامل تر از آنچه در مقدمه فاضلانه مصحح محترم کتاب آمده، برخورد نکردیم. لذا بایستی بگوییم که آنچه در ذیل زیر عنوان مقدمه (در باره کتاب و نویسنده) آورده ایم با اضافات و تغییراتی اندک، در واقع تلخیصی از مقدمه ایشان بر کتاب کدو مطبخ قلندری است و همچنین پانوشت های متن اصلی از کتاب مزبور نقل شده است و عنوان حکایت ها از ماست.

شایان ذکر است آقای جويا جهانبخش نیز مقاله ای مبسوط و علمی زیر عنوان" واعظ صوفي" در باره عزلتی نگاشته و به قول خود "گوشه‌اي از كار و بار و حال ومقالِ أدهمِ خلخالي (را) از خلالِ آثارش" ارایه داده است که به خوانندگان خود توصیه می نماییم، مقاله ایشان را در سایت "اطلاعات حکمت و معرفت" بخوانند

لطفاً برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید.

پنجشنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۱:۳۸ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

اپرای موسی و شبان

(و نگاهی کوتاه به وضع ادب فارسی در ایران صفوی و عثمانی آن دوران)

نوشته محمد مهدی حسنی

چودر دست است رودي خوش بزن مطرب سرودي خوش
که دست افشان غــــزل خوانيم و پاکوبــــــان سر اندازيم (حافظ)

چندی پیش با لطف یکی از دوستان موفق شدم اپرای موسی و شبان را (به صورت موسیقی تصویری) نگاه کنم. فکر می کنم که این اپرت در اواخر ماه اگوست سال گذشته به همت همای پرواز - که از جوانان مستعد و ارزشمند موسیقی کشورمان است و آثاری متفاوت ارائه می دهد - به شیوه ی دوباره نویسی حکایت مشهور مثنوی معنوی مولانا و اضافه کردن محاکات پایانی شبان خطاب به حضرت موسی"ع" و آهنگ سازی هم او در سالن والت دیزنی لس آنجلس امریکا به روی صحنه رفته است. موسیقی این اپرای ایرانی که به نوبه خود کاری شاذ و تازه می باشد - ترکیبی از سازه های ایرانی (هنرنمایی اعضای گروه مستان) و ارکستراسیون (ارکستر فیلارمونیک لس آنجلس) به رهبر شهرداد روحانی - که در عرصه موسیقی استادی نام آشناست– اجرا شده و دارای سه شخصیت نمایشی است، و به ترتیب نقش شبان، موسی"ع" و راوی را: همای، سُلی (خواننده قدیمی) و خانم هما سرشار بازی کرده اند.

لطفاً برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید.

یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱:۱۶ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

شتر یک غاز و خر بی قیمت

(وقتی قاضی از دنده چپ برمی خیزد)

نوشته محمد مهدی حسنی

خدا زان خرقه بیزار است بالله

که صد بت باشـدش در آستینی (حافظ)

یکی از مهمترین آفات اخلاق عمومی در جامعه و همچنین قضاوت بطور خاص، عُجب و غرور است و برای همین، عطار نیشابوری گفته است:

مستی غرور، سخت زشت است

غم نیست که مست بــــاده باشیم

بعضی دوستان قاضی - به ویژه اگر سمت اداری و مدیریتی داشته باشند - به گونه ای رفتارمی کنند که آدم ترجیح می دهد با آنان روبرو نشود و سخن نگوید؛ زیرا به قول فقیه و قاضی و ادیب روشمن ضمیر، شادروان حاج سید نصرالله تقوی:

خود خواه را نگنجد در دل هوای دیدار سودای او چو داری از خود رهیـد باید

اینان غافلند از اینکه به نقل از مولای متقیان (ع)، هر گاه پیش خود، خویشتن را بزرگ می بینند، نزد خدا کوچک و بی مقدارند (من کان عند نفسه عظیما، کان عندالله حقیرا- تصنیف غررالحکم، حدیث 7084).

این رفتار زشت و نا بهنجار قاضی، دارای آثار سوء فردی و اجتماعی هر دو است. زیرا از یک سو چنین خُلقی، باعث اضمحلال و نابودی وی می شود، چه گفته اند، " زمین بلند ، هیچ گاه آب نمی خورد" و به قول سعدی:

لطفاً برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید.

پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۲:۲۴ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

آزموده های حقوقی (2)

نمونه دادخواست تجدیدنظرخواهی ولایحه تجدیدنظرخواهی(به طرفیت اداره ثبت احوال)

(مشتمل بر دلایل و مستندات قانونی مبنی بر بلااشکال بودن درخواست تغییر نام افراد)

تجدیدنظرخواه : خانم ..... فرزند ...... شغل .... مقیم ......................

تجدیدنظرخوانده: اداره ثبت احوال مشهد، مقیم مشهد، بلوار فردوسي، بلوار خيام، جنب سازمان جهاد کشاورزي

تجدیدنظرخواسته: تجديدنظرخواهي از دادنامه شماره ................ – ... /..../89 صادره از شعبه محترم .... دادگاه عمومي حقوقي مشهد.

دلایل و منضمات دادخواست: 1 – تصوير مصدق دادنامه معترض عنه 2 – لايحه مفصل تجديدنظرخواهي 3 – نسخه ثاني دادخواست و ضمايم

شرح:

رياست و مستشاران محترم و معزز شعبه تجديد نظر استان خراسان رضوی

سلام عليکم ، احتراماً معروض مي دارد در پرونده کلاسه .........../.... مطروحه درشعبه محترم ... دادگاه عمومي مشهد، دادنامه فوق ،له طرف و عليه موکل صادر گردیده و در تاريخ ......... ابلاغ شده است . از آنجا که بنا به دلايل و مستندات احصاءشده، در لايحه تجديدنظرخواهي پيوست ، راي معترض عنه بر خلاف مقررات قانوني مي باشد، لذا بادرنظر گرفتن جهات مذکور درشقوق ج و ﻫ ماده 348 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب، به راي صادره، معترض و تجديد نظر خواه ، مي باشد .

عطف توجه به معروضات و بذل مداقه در محتويات پرونده و اجابت مستدعيات خود ، رسيدگي و مالاً نقض دادنامه معترض عنه و صدور حکم به الزام اداره تجديدنظرخوانده به تغيير نام اينجانب از ........ به .... ، مورد استدعاست .

لطفاً برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید.

پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱:۱۷ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

آزموده های حقوقی(بخش تازه)

(مشتمل بر نمونه لوایح و دادخواست و درخواست های قضایی)

طرح بحث (فلسفه وجودی بخش جدید وب سایت)

اَلتجارب علم المستفاد (حضرت علی ع)

کُوْن بی تجربت، فساد بوَد / تجــربت، عقل مُستفاد بود (سنایی)

می خواهیم از این به بعد، بخشی تازه را زیر عنوان "آزموده های حقوقی" در "چه بگویم" بازگشایم. دفتر و جُنگی، که در آن نمونه آراء، لوایح، دادخواست ها و درخواست های قضایی در موضوعات مختلف و متنوع بیاید. به دیگر سخن در این بخش، پاره هایی از پرونده های قضایی موجود در بایگانی دفتر خود را به خوانندگان فهیم عرضه می نمایم.

بخش عمده این آزموده ها، فرآورده ی تلاش و علم افشانی درگذشتگان اعم از اصحاب وکالت و قضاوت است. آموخته هایی از اسلاف، که در محضرشان حضوراٌ خوشه چینی و همان ها را نصب العین قرار داده ام و یا مکتوب بوده، آنها را خوانده و فرا گرفته ام و بخش کمی از آن را خود و در نزدیک به 2۶ سال خدمت وکالت و کار نمایندگی قضایی دولت به دست آورده ام.

بهانه بنا گذاری این بخش و نوشتن این پست، امیل ارسالی یکی از همکاران جوان است، که قسمت هایی از آن به شرح زیر است:

" .... بنده سوالی از شما در مورد دلایل دادخواست "تغییر نام" علیه ثبت احوال داشتم اما جنابعالی بنده را حواله به پرسش و پاسخ سابق خود نمودید که تنها ناظر به جوابی منفی و خلاصه بود. اجازه بدهید رو راست خدمتتان عرض کنم حقیر در ابتدای کار وکالتم و رسالت امثال جناب عالی این است که.... قبول زحمت فرمایید.از حضور شما خواهش می کنم اگر در میان پرونده های شما نمونه تجدید نظر خواهی است که طی آن ..... مستند دادگاه بدوی برای رّد تقاضا خواهانی که دارای نام مرکب بوده و .... را عیناً انتشار دهید تا به لحاظ حرفه ای هم با شیوه نگارش حقوقی آن دوست و .... گرامی آشنا شوم و هم امثال بنده از دلایل مزبور استفاده کنیم. .... باور بفرمائید این درخواست را برای رونویسی و استفاده بی زحمت از کار شما انجام نداده ام. برای اینکه حرفم را ثابت کنم لایحه تهیه شده به وسیله خودم را خدمتتان ارسال می کنم و همان را تحویل داده ام. ولی انتشاراین گونه لوایح نفع بیشتری برای همکاران و حتی برای قضات دادگستری دارد. ..... زیاده عرضی ندارم . با تشکر س. الف. "

اینجانب با اجابت درخواست همکار محترم، در پست بعدی نمونه ای از لایحه تجدید نظر خواهی از سوی موکلی را که خواهان تغییر نام بوده و درخواستش به موجب رای دادگاه بدوی مردود اعلام شده است، انتشار می دهد. بدیهی است، چون قرار است این کار تدوام یابد، ذکر توضیحاتی چند را برای شروع گذاردن این پست ها ضروری می داند:

نخست – اینکه خوانندگان محترم توجه خواهند داشت که انتشار چنین پست هایی بیشتر جنبه کاربردی دارد تا نظری. زیرا به جای تحلیل همه جانبه و بی طرفانه یک موضوع حقوقی و نتیجه گیری دقیق علمی، بجا و شایسته، نویسنده (وکیل) تنها از یک بعد به قضیه نگاه می کند و آن توجه به استدلال ها و استناداتی است که در جهت رعایت مصلحت و غبطه موکل و جایگاه او در پرونده جریانی، تبیین می شود.

دوم - ممکن است در طول زمان، در باره موضوعی واحد، دو پست جداگانه بیاید، که با یکدیگر و در مدلول متضاد است. چنانکه فرض بفرمایید در باره موضوع همین پست، در موقعیت دیگر طرف همکار محترم (خوانده) که در اینجا نماینده قضایی اداره ثبت و احوال است، درخواست مشابه داشته باشد. بنابراین چه بسا استدلالات پست بعدی باز هم یکطرفه و ناقض مطالب پست فعلی باشد.

شاید برخی دوستان که با وکالت حرفه ای نا آشنایند خرده گیرند که مگر ممکن است یک نفر امروز حرفی زند و فردا در پرونده دیگری خلاف آن استدلال کند آیا این نوعی نفاق، ثبات نداشتن نظر و رای و .... نیست؟ در پاسخ عرض می کنم: همانطور که می دانید حق دارای دو جنبه ثبوتی و اثباتی است. آنچه موجب اقناع وجدانی وکیل برای پذیرش موکل محق و نیل به طریق راستین وکالت و عمل به سوگند وکالتی است همانا احراز حقانیت موکل در جنبه ثبوتی است. و تنها در جنبه اثباتی دعوی است که هنر و فنّ وکالت، خود نمایی می کند. وجود شیوه های گوناگون برای دفاع و هجوم در یک دعوی و انتخاب طریق اصلح، چشم پوشی های به موقع از برخی متفرعات دعوی و حتی تجاهل العارفین در برخی موقعیت ها و ... نمونه هایی از این دست است .

بنابراین با فرض حقانیت موکل در جنبه ثبوتی، تدارک دفاع و هجوم، و انتخاب نوع رفتار(گزینش استراتژی و تاکیتیک حساب شده در دعوی) برای اثبات حق موکل، مهمترین دلیل حضور وکیل در پرونده است. بنابراین اگر در دو موضع واحد، دو استدلال متناقض دیده می شود این نیز در راستای حق خواهی و نیل به عدالت است و این تناقض ظاهری فی حد ذاته، فاقد اشکال و ایراد جدی است.

اینجانب بارها شاهد پرونده هایی بوده که برغم حقانیت موکل در مرحله ثبوتی صرفاً به خاطر دفاع یا هجوم بد وکیل – که به نوبه خود ناشی از کمی تجربه وکالتی بوده، محکوم شده و به علت حاکمیت اعتبار امر مختومه بها، طریق ثانوی دیگری برای احقاق حق موکل وجود نداشته است.

سوم – موضوع مهم دیگر تمرین وکلای دادگستری برای خوب نوشتن است. به هر حال ادبیات حقوقی، ویژگی های خود را دارد. وکیل دادگستری بایستی آداب و فنون نوشتن و سخن گفتن (بلاغت و سایر علوم مشابه و مورد نیاز ازقبیل منطق و اصول) را بداند.

تسلط وکیل به قوانین و دانستن حکم یک موضوع، حجت را بر وی تمام نمی کند، او بایستی منظور خود را به لسان ادبی و حقوقی و به نحو ایجاز بیان کند، کلام وکیل بایستی از ابتذال و شیوه گفتار عامیانه و سخنان سخیف دور ماند. کاربرد واژه ها در ماوضع له و بر اساس عرف حقوقدانان و فقهیان و نه اشخاص عامی، سخن گفتن به طریق ادیبانه و استفاده بموقع از حدیث و امثالِ سایر و حتی بهره بردن از شعر و کلمات قصار که گفتار وکیل را نمکین و تاثیرگذار می کند و ..... نمونه هایی از این دست است

چنانکه حتی در شیوه احترام آمیز وکیل و بهره گیری از کلمات محترمانه او خطاب به قضات بدوی و تجدید نظر و دیوان عالی کشور بایستی تفاوت آشکار دیده شود و این تمایز و رعایت حد قد و قواره مخاطب، به وضوح در ادبیات حقوقی وکیلان قدیمی به چشم می خورد.

به هر حال، بدون اینکه این جانب ادعایی داشته باشد، بنا به آنچه آمد، انتشار این پست ها، می تواند سرمشق نوشتن وکیلان جوان و موجب تذکر اصلاح آمیز پیران باشد. و در عین حال صرف نظر از کاستی پیش گفته؛ می تواند خود حاوی سلسله مباحثی از حقوق باشد که ارزش خواندن، تمرین، مباحثه و تذکر دادن را داشته باشد.

امید دارم انتشار این بخش از وب سایت مورد توجه مخاطبان گرامی قرار گیرد. موارد درخواستی خود را به اطلاع برسانند و اگر تذکر یا انتقادی داشتند، دور از جانشان، کاهلی یا کوتاهی یشان موجب محرومیت راقم از یاد گرفتن نباشد. انشالله تعالی

شنبه ۳ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۸:۳۲ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

شاعران، مجاني‌نويسان جهانند(گفتگو ی شهرآرا با استاد تقي خاوري)

به بهانه انتشار آخرين مجموعه شعرش "واژگان بازنده"

استاد تقي خاوري متولد 1317 مشهد از شاعران پيشرو و سپيدسراي خراسان است كه از سال‌هاي دور سرودن را آغاز كرده است.او در سال 59 با دفتر شعر «فرزند كارگاه» اشعار خود را در قالب كتابي به جامعه ادبي ارائه داد، در ادامه شعرهاي متفاوت و تاثيرگذار «در دايره صبح»(72) و مجموعه شعر «شكل‌هاي صدا»(76) را به چاپ رساند.

در سال 87 با رويكرد مردم‌شناسي كتاب «تاريخ مردم هزاره و خراسان بزرگ» را به عنوان اثري تحقيقي به دست نشر سپرد كه مورد استقبال واقع شد و پس از مدت كمي به چاپ دوم رسيد.
توجه استاد خاوري به اجتماع مردم باعث شد تا به واسطه انتشار كتاب تازه‌اش «واژگان بازنده» گفتگويي پيرامون شعر اجتماعي و كاركردهاي آن انجام بدهيم.
اگرچه «واژگان بازنده» شامل اشعاري در قالب‌هاي قصيده، مثنوي، غزل، نيمايي و سپيد است اما مردم به عنوان بخشي از شاعر حضور پررنگي در تمام صفحات آن دارند و حضور خود را به فرم شعري خاصي محدود نمي‌كنند.

لطفاً برای خواندن گفت و گو به ادامه مطلب بروید.

چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۹ ساعت ۲:۵۴ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

کتابت را جا بگذار!

(BookCrossing چیست؟)

جا گذاشتن کتاب در مکان های عمومی رفتاری است که اکنون در ایتالیا و فرانسه هم رو به فزونی گذاشته. کسی که کتابش را در مکانی عمومی رها می کند، هویت خود را آشکار نمی کند و ادعایی هم بابت قیمت کتاب ندارد، اما یک درخواست از خواننده یا خوانندگان احتمالی بعدی دارد: "شما نیز بعد از خواندن کتاب، آن را در محلی مشابه قرار دهید تا دیگران هم بتوانند از این اثر استفاده کنند."

رول هورنباکر نخستین کسی بود که این حرکت را انجام داد. او یک فروشنده کامپیوتر در ایالت میسوری امریکا بود و نام این رفتار را Book Crossing گذاشت؛ یعنی کتاب در گردش.

لطفاً برای خواندن بقیه نوشته به ادامه مطلب بروید.

پنجشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۹ ساعت ۱:۱۳ ب.ظ توسط محمد مهدی حسنی | 

تصویر طنز (کاریکاتور حقوقی) 28 – دو کارتون از اشونکولف ازبکستانی

+++++++++++++++++++++++++++++

منبع : سایت ایران کارتون

مشخصات
چه بگویم ؟     (حقوقی، ادبی و اجتماعی) این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی،  گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی"  خواهم زد. چرا و چگونه؟  می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.
  مائیم و نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی
               
*****************
دیگر دامنه  های وبلاگ :
http://hassani.ir

* * * * * * * * * * *
«  کليه حقوق مادي و معنوي اين وبلاگ، متعلق به اینجانب محمد مهدی حسنی، وکیل بازنشسته دادگستری، به نشانی مشهد، کوهسنگی 31 ، انتهای اسلامی 2، سمت چپ، پلاک 25  تلفن :  8464850  511 98 + و  8464851 511 98 + است.
* * * * * * * * * * *
ایمیل :
hasani_law@yahoo.com
mmhassani100@gmail.com

* * * * * * * * * * *
نقل مطالب و استفاده از تصاوير و منابع این وبلاگ تنها با ذکر منبع (نام نویسنده و وبلاگ)، و دادن لینک مجاز است.  »