یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت ۸:۳۹ ق.ظ توسط محمد مهدی حسنی
                     | 
                
                
                     
        محاکات ما و آقا رضا
    منضم به دو یاداشت از رضا مقصودی (مدیر سایت حقوقی راه مقصود) و ما 
                                                           در نکوهش نفاق و نمایاندن
داستان این است:  پس از این که پست پیشین (اندر حکایت مهمانی رفتن) را منتشر نمودم از برخی دوستان درخواست کردم تا نظر خود را در باره این سبک نوشتن ادبی بیان کنند. اساتید و دوستان اهل ادب و اندیشه همچون رضا افضلی، محمد تقی ابراهیمی نیا، هاشم جواد زاده، تقی خاوری، رضا دبیری جوان و نیز دوستان حقوقی ذوجنبتین در این باره کتبی و شفاهی نظر خود را گفتند و  در مجموع تشویق کردند و دست بر سرمان کشیدند و همداستان ما شدند.  اما نامه برقی (ایمیل)  گسیل داشته آقا رضا مقصودی مدیر سایت وزین و جان دار حقوقی "راه مقصود" حال و هوای دیگری داشت و به قول خودش شقشقه ای را می مانست که بیرون پرید و ثم قرت = آنگاه فرو رفت (تعبیر از مولا علی «ع» است) . 
          مزه ای در جهان نمی بینم                         دهر گویی دهان بیمار است (طالب آملی)
زیبایی و متانت متن،  صداقت در کلام و درد مشترک نهفته در  درون نامه  وادارم کرد تا فی الفور  پاسخ ایشان را بدهم. وقتی درخواست کردم تا اجازه انتشارش داده شود با بزرگواری و تواضعی درخور نبشتند: " از اینکه وجیزه ناقابل حقیر را مطالعه و قابل درج در تارنمای خود دانستید ممنونم . سخنی از سر درد بود که گاهی زخم های کهنه سرباز می کند و به مصداق « هذه شقشقة هدرت » دست به تسوید اوراق می زند. " و بنده را در جرح و تعدیل مطالب شان  آزاد گذاردند. 
               لباس طریقت به تقوا بود                           نه در جبّه و دلق خضرا بود
و من ابدا به خود اجازه چنین کاری را ندادم. پس شخصاً مرده بلا و زنده بلای کل متن را که به قصد مکاتبه ی نهانی نگاشته شده و اینک به اشتراک گذارده می شود ، به جان می خرم. 
به هرحال این شیوه روشنگری و نقـّادی، و ساز کردن عقل ها و نزدیک کردن دل ها مستحسن است، و ناچیزی همانند ما را همه چیز می کند چه به قول امیر خسرو دهلوی:
        حلیله گــــر به زفتی خون دل رفت                            شود خرمای تر چون با شکر خفت
و مغربی نیز نزدیک به همین مضمون گوید:
        قدر نبات یافت چوب از اثر مصاحبت                  گل چو شود قرین گل گیرد رنگ و بوی او
حال امیدوارم خوانندگان نیز از خواندن این گفت و شنفت همان حظ ما را برند. ضمن این که تعاریف ایشان از نوشته های مان را تنها لطف ایشان و شادبختی خود می دانم و اینکه وقتی بزرگان زیر پا را می نگرند آفرین گفتنشان برای تشویق طالب راه است، همین.
 برای خواندن یاداشت ایشان و پاسخ ما بر ادامه مطلب کلیک فرمایید