بنگر چه ساده تکفیر می کنند؟!!
نوشته ی محمد مهدی حسنی
در مراودات روزانه یا رسانه های عمومی گاهی مواجه با وضعی می شویم که شخص با اشخاصی دیگران را متهم به ارتداد می کنند و به راحتی بر سر مسلم دیگر چماق تکفیر می کوبند، بی آنکه بانگ شهادتین سابق و لاحق آنان را بشنوند.
چند سال پیش محاکمه قضایی و محکومیت یکی از اساتید دانشگاه، مدت ها جنجال سیاسی و مطبوعاتی به دنبال داشت و اخیراً نیز در مورد یکی از آقایان که لباس روحانیت از تن بیرون آورده است، برخوردی مشابه و اظهار نظرهای له و علیه وی در سطح نشریات کشور مطرح شد. صرف نظر از اینکه اینجانب پیوند فکری و یا تعلق خاطر، به اشخاص مذکور داشته باشد یا خیر ؟ زیرا به دلیل اشتغال به کارهای وکالتی و نیز نوع علقه ام، که رغبت به مطالعات ادبی ( شعر و متون گذشته ) و تاریخی و یا تخصصی حقوق است اصولاً علاقه ای به پی گیری موضوعات مورد اختلاف - که غالباً رنگ سیاسی به خود می گیرد - و اینکه در این میانه حق با چه کسی است؟ نداشته و ندارم. لیکن این امر مانع از اعتقاد بنده به اصل لزوم احترام به حقوف مدنی و اساسی و آزادی های مشروع اجتماعی افراد و همچنین، رعایت اصولی مسلم چون اصاله البرائه و اصاله الصحه و غیره نیست.
خدا رحمت کند در گذشتگان شما را، یادم می آید در کودکی، در راه مسافرتی که بی بی پیرم هم با ما بود، یکی از خوبشان گفت : " فلانی در طول مسافرت نماز نخوانده است." خدا بیامرز، که هیچگاه عصبانیت او را ندیده بودم، با تغیّر، سخنی گفت که بر دل نشست و همان اوان کودکی به عنوان یک هنجار اجتماعی و قاعده اخلاقی بر ضمیر من نقش بست (گویا مفهوم یک حدیث نبوی است). او گفت : " ننه جان شما که در تمام بیست و چهار ساعت روزها با او نبودید، یعنی حتی او یک بار از پشت یک درخت رد نشد، باید بگوئید در همان لحظه او نمازش را خوانده است، غیبت نکنید و به دیگران بُهتان نزنید که دشمن خدا می شوید..." واقعیت این است که روش و سلوک بی بی و پدر بزرگ ها - که روشن بینی و بی غرضی شان از مای تحصیل کرده ها بیشترست، - با اصول اخلاقی و اسلامی سنخیت بیشتر داشت، تا ما ها که کتابخوان و پر مدعایم.
بگذریم ....
در جریان تحقیق پیرامون زندگی یکی از درگذشتگان عالم حقوق و ادب، به یکی از متون قرن 8 برخوردم که نمونه ای از تاکید بر اخلاق ستوده پیش گفته و سعه صدر و تسامح بزرگان با موضوعات مشابه است، بازخوانی این متن کهن شاید برای متعصبان و کم صبران و یا - خدای نکرده - ناآگاهان و غوغا فکنان، درسی ظریف و حکمتی شریف باشد.
شاید بدانید که میرسید شریف جرجانی (علی بن محمد بن علی حسینی استر آبادی) دانشمند، فیلسوف، متکلم و ادیب و عارف ایرانی قرن هشت هجری قمری می باشد و تولدش در 740 در استراباد گرگان و آرامگاهش در شیراز است. مناظرات علمی وی با سعدالدین تفتازانی مشهور عام و خاص بوده و در بسیاری از کتابهای علمی و تاریخی و ادبی آمده است. وی رسالات فراوانی به فارسی و عربی دارد و نیز بر برخی از کتاب های معروف فقه و فلسفه و نجوم حاشیه نوشته است که شهرت زیادی دارد . کتابهای التعریفات ( در ذکراصطلاحات و کلمات صوفیه)، ترجمان القرآن ، امثله ، صرف میر، صغری، کبری ، اصول المنطقیه و ... از او است و بیشتر شهرت وی به واسطه کتاب "التعریفات" است. یکی از رسائل فارسی جرجانی، رساله ای در مراتب وجود ست که به نام "رساله الوجود" در سال 1321 شمسی و به همت شادروان حاج سید نصرالله تقوی (سادات اخوی) در 24 صفحه به زیور طبع آراسته شده است.
این رساله کوچک چنین شروع می شود.
" بدان وفقک الله و ایانا که اصحاب بحث و نظر از برای بیان مراتب موجودات در موجودیت تمثیلی کرده اند..."
و به حکایتی شیرین پایان می یابد که همین حکایت با مقدمه بحث ما سنخیت دارد و منظور ماست :
حکایت
" دانشمندی که بر طریقه اهل کلام بود، با دیگری که بر طریقه صوفیه موحده رفتی، وقتی در مجلسی جمع شدند و مناظره در باب توحید میان ایشان واقع شد، دانشمند اول گفت: "که بیزارم از آن خدائی که در سگ و گربه ظهور کند." و آن دیگری چنین گفت که : بیزارم از آن خدائی که در سگ و گربه ظهور نکند."
حاضران مجلس جزم کردند که یکی از دو دانشمند کافر شدند. بعضی از بزرگان سخن ایشان را چنین توجیه کرده اند که : دانشمند اول اعتقاد کرده بود که سگ و گربه در غایت خسّت اند و ملاسبه و مخالطۀ با ایشان نقصان تمام باشد. پس مقصود وی از آن سخن آن است که بیزارم از خدائی که ناقص باشد و دانشمند دوم اعتقاد کرده بود که در ملابسه هیچ نقصان نیست، برآن طریق که در آفتاب گفته شد و اگر در سگ و گربه ظهور نکند فیض وجود حق جلّ جلاله تام نباشد بلکه ناقص باشد، پس مقصود وی نیز همین است که بیزارم از آن خدائی که ناقص باشد، شکی نیست که ناقص، خدایی را نشاید . پس بیزاری ایشان از خدای نباشد و کفر هیچیک لازم نیاید و السلام " *
((((((((((((((((((((((((((((()))))))))))))))))))))))
به نقل از تاریخ ادبی ایران، جلد 3، ادوارد براون، ترجمه و حواشی علی اصغر حکمت، انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم 1357 ، حاشیه صص 477– 478
نوشته : محمد مهدی حسنی
جیمز تربر James_Grover_Thurber طنز نویس و هنرمند موفق آمریکایی در سال 1894 در شهر كلمبوس ايالت اوهايوي امريكا بدنیا آمد. چشم هاي او در كودكي در تصادفي آسيب ديد و به تدريج ضعيف شد تا اینکه نابينا شد و در سال 1961 درگذشت، از او میراثی با ارزش از نوول ها و قصه های کوتاه فراوان بجا مانده است. 

موسیقی ابتذال ، لطیفه، جوک ابتذال و دانلود عکس و فیلم مستهجن، مسائل جنسی، موبایل و .... است که نه به درد دنیا و نه به درد آخرتشان می خورد." و نیز پرسشی را در میان آوردم : " با نگاهی به دور و بر خود می بینیم، پدر و مادرها حتی آنان که اهل علم و فضل و دانش هستند از دانش کامپیوتر بی نیاز یا بهتر است بگوئیم بی اطلاعند. و برعکس جوانان آنان، سرگرمی و بازیچه شان دنیای مجازی و ماهواره است و باز می دانیم که فیلترینگ و جمع آوری آنتن های ماهواره راه مبارزه با غول علت ابتذال نیست، دلخوش کردن به خاک کردن موقت پشت معلول (غولچه ها) ست. چه با پیشرفت روز و ساعت و دقیقه افزون تکنولوژی، دور زدن این اهتمام ها و تلاش ها آسان و برای استفاده کنندگانش، بی هزینه است. بنابراین در این وانفسا چه باید کرد ؟..."
پس از اینکه اینجانب یادداشتی به عنوان " به سر عشق خراسان دارم " در انتقاد به تغییر نام بلوار ایرج میرزای مشهد در وبلاگ شخصی ام گذاردم، با خواندن روزنامه خراسان یکشنبه 16فروردین1388 (صفحه 8 ویژه استان خراسان رضوی) آگاه شدم که پس از انتقادهای مردمی و کنجکاوی روزنامه نگاران، از ناحیه مسئولان شهری مشهد دو توضیح در این باره داده شده است: 
نوروز به از مهرگان اگرچه
یکی از دید و بازدید های تعطیلات نوروزی امسال دیدار با سید محمد روحانی بود، شنیده بودم که کسالت استاد بیشتر شده است، به اتفاق دوستی پزشک و همسران خود به دیدارش رفتیم، خوشبختانه، حال وی از زمان دیدار قبلی - در بهمن ماه پارسال - بهتر بود. استاد روحانی به اتفاق همدم و انیس همیشه اش (فرخ خانم) در آپارتمانی ساده و نه چندان بزرگ زندگی می کند. پیرمرد بر خلاف عظمت اندیشه و روح، در قالب مادی، مشتی پوست و استخوان است، او زیبا، محکم و متین و گرم سخن می گوید و آنگاه که لب باز می کند نگاه نافذ و مهربانانه او با آهنگ کلامش همنواست.
این وب دارای مباحث و مقالات فنی حقوقی است. لیکن با توجه به علاقه شخصی، گریزی به موضوعات "ادبی" و "اجتماعی" خواهم زد. چرا و چگونه؟ می توانید اولین یاداشت و نوشته ام در وبلاگ : "سخن نخست" را بخوانید.